این نقاش یهودی یكی از بااستعدادترین نقاشهای نیمهٔ اول قرن بیستم بود. میخوارگی افراطیِ نوشیدنِ ابسنت، همان مشروبی که ونگوگ را به نابودی کشاند، برندی تقلبی و ارزانقیمت و مصرف مواد مخدر مودیلیانی را در جوانی به موازات مرگ زودهنگام قرار داد و تأسف اهل هنر را رقم زد که چرا بیشتر عمر نکرد و آفریدگارِ سهم بیشتری از شاهکارهای ذهن طنازش نبود.
شاید اگر اندی گارسیا نبود، هیچوقت این رقیبِ پابلو پیکاسو را نمیشناختم؛ مخلوقی لاابالی، دائمالخمر، سرخوش از بیخوشی، … و خالق در عرصهٔ رنگ و نقش بر بوم.
وی برای تربیت فرزند نامشروعش به پول فراوان نیاز داشت. راه حل مشکل او ، شرکت در مسابقهٔ هنری سالانهٔ پاریس بود. فاتح این مسابقه علاوه بر کسب جایزهای بزرگ، آیندهٔ کاریاش نیز تضمین میشد. رقیب او در این مسابقه، پابلو پیکاسوست.
امید جلیلی، هنرپیشهٔ ناآشنای ایرانی – حداقل برای من – در نقش مقابل اندی گارسیا، چهرهای باتبختر و مغرور از پابلو پیکاسو بهجای گذاشته است. فیلم مایك دیویس بخشهایی از شخصیت مودیلیانی را بر پردهٔ سینما بیپرده عریان میکند.
بعدها در روایات تاریخ هنر خواندم که سالها بعد از مرگ مودیلیانی، بیشترین کلمهای که بر زبان پیکاسو در هنگام مرگ شنیده میشد، نام مودیلیانی بود.
مودیلیانی خیلی زود میان نقاشان پاریسی مورد توجه قرار گرفت. این شهرت بیشتر بهخاطر هویت خاص او بود تا بهخاطر نقاشیهایش. او را «مودی» صدا میزدند که مخفّف مودیلیانی بود و در عین حال در زبان فرانسوی بهمعنای «مطرود». مودیلیانی همیشه فقیر بود. مردم از او میخواستند که سر میزشان بنشیند و برایشان طراحی کند . او بابت طرحها پولی نمیگرفت، اما دستمزدش در واقع همان مشروبهایی بود که مدام مینوشید. همیشه نیمههای شب مست و عریان در خیابانهای اطراف کافهها در پرسه بود. شبهایی که برهنه از میان خیابانها میگذشت، در واقع لباسش را بهجای پول مشروب گرو گذاشته بود.
این نابغه در چنگال افیون و الکل، در نیمه شب ۲۴ ژانویه ۱۹۲۰ در ۳۶ سالگی بهدلیل بیماری سل و سرطان ریه کولیوار درگذشت. ژان همسر مودیلیانی چند ساعت بعد از مرگ آمادئو، و با اینکه ۹ ماهه آبستنِ طفلی بود، خود را از پنجرهٔ خانه به پایین پرتاب کرد و در دم جان سپرد. آمادئو مودیلیانی و ژان هبوترن در یک قبر به خاک سپرده شدند.